قرفهفرهنگ انتشارات معین(قِ فَ یا فِ) [ ع . قرفة ] (اِ.) 1 - پوست درخت و جز آن . 2 - پوست درختی است شبیه به دارچین ، دارچین .
غرفهفرهنگ انتشارات معین(غُ فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بالاخانه ، بام . 2 - اتاق یا قسمتی مجزا از یک سالن .
غرفهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. هریک از اتاقکها یا اتاقهای یک نمایشگاه که در آن به عرضۀ کالا میپردازند.۲. هریک از حجرههای پیرامون مساجد و مدارس قدیمی.۳. [قدیمی] اتاقی که بالای اتاق دیگر
قرفةلغتنامه دهخداقرفة. [ ق ِ ف َ ] (اِخ ) ابن بهیس یا بیهس یا قرفةبن مالک . از تابعیان است . (منتهی الارب ).
قرفةلغتنامه دهخداقرفة. [ ق ِ ف َ ] (ع اِ) پاره ای پوست . || پوست پاره های انار. || آب بینی خشک در بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد متهم به چیزی . || (اِ)نوعی از
ام قرفةلغتنامه دهخداام قرفة. [ اُم ْ م ِ ق ِ ف َ ] (اِخ ) زنی از قبیله ٔ فزاره . همسر مالک بن حذیفةبن بدر بوده و گویند در خانه ٔ وی پنجاه شمشیر می آویخته اند که هریکی از آن یکی از
قرافه ٔ صغریلغتنامه دهخداقرافه ٔ صغری . [ ق ِ ف َ ی ِ ص ُ را ] (اِخ ) (مدرسه ٔ...) مدرسه ای است نزدیک قبر امام شافعی از بناهای صلاح الدین . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 587).
قرفةلغتنامه دهخداقرفة. [ ق ِ ف َ ] (اِخ ) ابن بهیس یا بیهس یا قرفةبن مالک . از تابعیان است . (منتهی الارب ).
قرفةلغتنامه دهخداقرفة. [ ق ِ ف َ ] (ع اِ) پاره ای پوست . || پوست پاره های انار. || آب بینی خشک در بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد متهم به چیزی . || (اِ)نوعی از
ام قرفةلغتنامه دهخداام قرفة. [ اُم ْ م ِ ق ِ ف َ ] (اِخ ) زنی از قبیله ٔ فزاره . همسر مالک بن حذیفةبن بدر بوده و گویند در خانه ٔ وی پنجاه شمشیر می آویخته اند که هریکی از آن یکی از
ارماکلغتنامه دهخداارماک . [ اَ ] (اِ) نوعی قرفه مانند، در یمن میباشد. (نزهةالقلوب ). شبیه به قرفةالقرنفل ، و خوشبوست و از یمن آرنذ، چوبی است شبیه بدارچینی . چوبی است که بدارچین س