قرفصاءلغتنامه دهخداقرفصاء. [ ق ُ ف ُ / ق ُ رُ ] (ع اِ) قرفصی .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قرفصی شود.
قرصاندیکشنری عربی به فارسیدزد دريايي , دزد ادبي , دزدي دريايي کردن , بدون اجازه ناشر يا صاحب حق طبع چاپ کردن , دزدي ادبي کردن
قرحیاءلغتنامه دهخداقرحیاء. [ ق ِ ] (ع اِ) زمین که خاص برای زراعت و نشاندن درختها باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
چندک زدنلغتنامه دهخداچندک زدن . [ چ ُ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سرپا نشستن . چنباتمه نشستن . به چک نشستن . جلوس . قرفصاء. (یادداشت مؤلف ).
چنباتمه زدنلغتنامه دهخداچنباتمه زدن . [ چُم م َ / م ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چک زدن . چمباتمه زدن . چندک زدن . پس زانو نشستن .جلوس قرفصاء. سرپا نشستن و زانو در بغل گرفتن . و رجوع به چمباتم
چنباتمهلغتنامه دهخداچنباتمه . [ چُم ْ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نوعی نشستن . چُک . چندک . چمباتمه . نشستن پس زانو. قُرفُصاء. طرزی نشستن که زانو در بغل گرفته پس زانو نشینند. و رجوع به