قرطقلغتنامه دهخداقرطق . [ ق ُ طَ ] (معرب ، اِ) معرب کرته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قباء ذوطاق واحد، معرب . (اقرب الموارد) : که پاشد از دهن ابر در صدف لؤلؤکه پوشد از اثر باد
قرطقةلغتنامه دهخداقرطقة. [ ق َ طَ ق َ ] (ع مص ) کرته پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قرطقةلغتنامه دهخداقرطقة. [ ق َ طَ ق َ ] (ع مص ) کرته پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مقرطقلغتنامه دهخدامقرطق . [ م ُ ق َ طَ ] (ع ص ) قرطق پوشانیده . کرته پوشانیده . پیراهن پوشانیده : هر که بدو بنگرد چه گوید گویدماه متوج شده ست و سرو مقرطق . منجیک .مانند به باغ بل
قراطقفرهنگ انتشارات معین(قَ طِ) [ معر. ] (اِ.)جِ قرطق یا قرطه . معرب کرته و کرتک . جامة یک لای بدون آستر.
قرطةلغتنامه دهخداقرطة. [ ق ُطَ ] (معرب ، اِ) معرب کرته . (آنندراج ) : آن قرطه ٔ مه که چارده شب خود دوخت شکاف یک بنانت . سلمان (از آنندراج ).رجوع به قرطق شود.
کرتهلغتنامه دهخداکرته . [ ک ُ ت َ / ت ِ] (اِ) به معنی پیراهن و معرب آن قرطه است و به عربی قمیص گویند. (برهان ). پیراهن و این فارسی ماوراءالنهر است . قرطق و قرطه معرب آن است . (ا