قرطاسلغتنامه دهخداقرطاس . [ ق ِ ] (ع اِ) نشانه از هر جرم که باشد. (منتهی الارب ). الغرض الذی یرمی . (اقرب الموارد). || (ص ) شتر گندمگون . || دختر سپید کشیده قامت . || شتر ماده ٔ
قرطاسلغتنامه دهخداقرطاس . [ ق ِ / ق ُ ] (ع اِ) کاغذ. (منتهی الارب ). صحیفه ای که بر آن نویسند. (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل و نیز رجوع به کاغذ شود.
قرطاسیةلغتنامه دهخداقرطاسیة. [ ق ِ سی ی َ ] (ع ص ) سپید بی آمیغ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: دابة قرطاسیة. (منتهی الارب ).
عمل قرطاسلغتنامه دهخداعمل قرطاس . [ ع َ م َ ل ِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عملی است که کاغذی بشکل اشرفی یا عباسی تراشیده و دعایی بر آن بدمند، بعینه زر مسکوک میشود. (آنندراج ).
اشهب قرطاسیلغتنامه دهخدااشهب قرطاسی . [ اَ هََ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) از رنگهای اسب است ، و آن هنگامی است که سپیدی رنگ آن صافی و روشن باشد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 18).