قرشیلغتنامه دهخداقرشی . [ ] (اِخ ) شاعری است . درمجالس النفایس آورد که : در سمرقند میبود، و در بازار دکان صحافی داشته و جمیع ظرفاء در دکان او جمع میگشته اند، او از این جمعیت پری
قرشیلغتنامه دهخداقرشی . [ ق َ ] (اِخ ) نخشب . شهری به ترکستان . (برهان قاطع: ماه نخشب ). نام شهر نسف (نخشب ) است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
قرشیلغتنامه دهخداقرشی . [ ق ُ رَ شی ی ] (اِخ ) حسان بن محمدبن احمدبن هارون قرشی ، مکنی به ابوالولید. از فقیهان است . وی امام عصر خود و فقیه خراسان بود. و نزد ابوالعباس احمدبن شر
قرشیلغتنامه دهخداقرشی . [ ق ُ رَ شی ی ] (اِخ ) حیدربن محمد، مکنی به ابوالصهباء. از محدثان و ازمردم نیشابور است . وی از ابوبکر محمدبن اسحاق بن خزیمة روایت کند. او در ذی الحجه ٔ س
قرشیلغتنامه دهخداقرشی . [ ق ُ رَ شی ی ] (اِخ ) سعیدبن عباس بن محمدبن علی بن محمدبن سعیدبن عبداﷲبن امیةبن خالدبن ضراربن محرزبن حارثةبن ربیعةبن عبدالعزی بن عبدشمس بن عبدمناف بن قص
غرشیلغتنامه دهخداغرشی . [ غ َ ] (اِ) قهر و غضب . (آنندراج ). غَرش . غُرِّش . غَرس . غَرَس . غِرس . (برهان قاطع و حواشی آن چ معین ). غرشا. (فرهنگ شعوری ) : به زیردست را غرشی روا
قرشیةلغتنامه دهخداقرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] (ص نسبی ) نسبت مؤنث است به قریش که نام طائفه یا مردی است . (معجم البلدان ). رجوع به قریش و قریشی شود.
قرشیةلغتنامه دهخداقرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] (اِخ ) دهی است در سواحل حمص ،و آن دورترین و آخرین ِ توابع آن است و در کنار حلب و انطاکیه قرار گرفته ، و بعضی از سرشناسان آن ده در حلب ب
علی قرشیلغتنامه دهخداعلی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن حمیدبن احمدبن جعفربن ولید قرشی . محدث بود و در سال 610هَ . ق . حیات داشت . او راست : شمس الاخبار المنتقاة من کلام النبی
علی قرشیلغتنامه دهخداعلی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن طاهربن معوضةبن تاج الدین قرشی اموی . مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن . رجو
قرشیةلغتنامه دهخداقرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] (ص نسبی ) نسبت مؤنث است به قریش که نام طائفه یا مردی است . (معجم البلدان ). رجوع به قریش و قریشی شود.
قرشیةلغتنامه دهخداقرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] (اِخ ) دهی است در سواحل حمص ،و آن دورترین و آخرین ِ توابع آن است و در کنار حلب و انطاکیه قرار گرفته ، و بعضی از سرشناسان آن ده در حلب ب
علی قرشیلغتنامه دهخداعلی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن حمیدبن احمدبن جعفربن ولید قرشی . محدث بود و در سال 610هَ . ق . حیات داشت . او راست : شمس الاخبار المنتقاة من کلام النبی
علی قرشیلغتنامه دهخداعلی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن طاهربن معوضةبن تاج الدین قرشی اموی . مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن . رجو