میرزاقشم شملغتنامه دهخدامیرزاقشم شم . [ ق َ ش َ ش َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) با جامه و پیرایه ٔجلف و قیمتی . (امثال و حکم دهخدا). میرزاغشم شم . آدم بیکاره ٔ لوس و خودخواه . (از ف
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق ِ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) ناحیه ای است از حکومت بنادر در 40 کیلومتری بندرعباس و مهمترین و بزرگترین ِ جزایر خلیج فارس ، طول 143،عرض 18 کیلومتر، قریه ٔ مه
شکارلغتنامه دهخداشکار. [ ش ِ ] (اِ)قصد کشتن آدمی مر حیوانی را. (آنندراج ) (غیاث ). صیدکردن حیوانی را. (از یادداشت مؤلف ). صید. قنز. قبض . (منتهی الارب ). وعد. (از المنجد): اصطی
ایرانلغتنامه دهخداایران . (اِخ ) پهلوی ، «اِران » . به کشور ایران در عهد ساسانی «اران شتر» میگفتند. در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اُسِّت ِ قفقاز
قاتی کورکانلغتنامه دهخداقاتی کورکان . (اِخ ) قصبه ای است در ساحل چپ رودخانه ٔ زرافشان در بخش زرافشان ایالت ترکستان . این قصبه در 160هزارگزی جنوب غربی سمرقند واقع است . (قاموس الاعلام ت