قربتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نزدیکی.۲. نزدیکی در مکان و منزلت.۳. آنچه موجب تقرب به خدا گردد از طاعت، عبادت، و کارهای نیکو.
غربتلغتنامه دهخداغربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُر
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم ابی الحسن الاشعری الیمنی القربتی الحنفی فقیه و نحوی و لغوی و نساب . او را در فنون شتی تاَّلیف است و از جمله کتاب اللب
جدیلةلغتنامه دهخداجدیلة. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) نام جایی است بر سر راه حاجیان بصره . جدیلة در ابیات زیر بعقیده ٔ ابوالفرج نام جایی است و نام قبیله نیست : و ما قربت بحیلة منک دونی بشی
دلاله قزیلغتنامه دهخدادلاله قزی . [ دَل ْ لا ل َ ق ِ ] (اِخ ) زنی شوخ و دلقک در دستگاه شاه عباس اول صفوی . وی غالباً در سفر و حضربا شاه همراه بود و با او با گشادگی و گستاخی و شوخی و
قرابةلغتنامه دهخداقرابة. [ ق ِ ب َ ] (ع مص ) به شب سیر کردن جهت به آب آمدن . (منتهی الارب ). گویند: قربت الابل قِرابة؛ به شب سیر کردند شتران جهت به آب آمدن بامدادان . (منتهی الار
قنات سیرلغتنامه دهخداقنات سیر. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نگاربخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 30هزارگزی جنوب خاوری مشیز. سرراه مالرو قربت العرب به ترشاب . موقع جغرافیایی آن