قربانیلغتنامه دهخداقربانی . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم واقع در 75000 گزی جنوب خاوری راین کنار شوسه ٔبم به جیرفت . موقع جغرافیایی آن کوهستانی سردسیر
قربانیلغتنامه دهخداقربانی . [ق ُ ] (حامص ) قربان شدن . به گرد سر کسی گردیدن . (مجموعه ٔ مترادفات ). رجوع به قربان شدن شود : درچراگاه پناه تو به هر عید گریخت نشد از خنجر مریخ حمل ق
sacrificeدیکشنری انگلیسی به فارسیقربانی، فدا، فدیه، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، فدا کردن، قربانی دادن، ذبح کردن
sacrificesدیکشنری انگلیسی به فارسیفداکاری، قربانی، فدا، فدیه، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، فدا کردن، قربانی دادن، ذبح کردن
حملۀ واگشتیbounce attackواژههای مصوب فرهنگستانحملهای که در آن با سوءاستفاده از قرارداد انتقال پرونده (قاپ) و با استفاده از دستور پورت (PORT) و با واسطه قرار دادن رایانۀ قربانی، به درگاهها دسترسی مییابند