قرامةلغتنامه دهخداقرامة. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) پوست پاره ٔ بریده ٔ آونگان گذاشته از بینی شتر. || نان سوخته ای که در تنور بماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عیب . ||
غرامةدیکشنری عربی به فارسیجريمه , تاوان , غرامت , جريمه کردن , جريمه گرفتن از , صاف کردن , کوچک کردن , صاف شدن , رقيق شدن , خوب , فاخر , نازک , عالي , لطيف , نرم , ريز , شگرف , فقدان , ز