قراقرةلغتنامه دهخداقراقرة. [ ق ُ ق ِ رَ ] (اِخ ) آبی است به نجد. (منتهی الأرب ). آبی است از آبهای ضباب در نجد. (از معجم البلدان ).
قراقرلغتنامه دهخداقراقر. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) ده های سواد مدینه .(منتهی الأرب ). جایی است از اطراف مدینه از آل حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . (از معجم البلدان ).
قراقرلغتنامه دهخداقراقر. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) زمین پستی است که سیل حایل بدان منتهی شود و سیل وادیهای مابین دو کوه در اسد و طی بسوی آن جریان یابد. شعرایی نیز از آن یاد کرده اند. (از
قَرَه قوروتگویش بختیاریقراقوروت، طرز تهیه:دوغ را براى تهیه کشک مىجوشانند و درون کیسهاى ضخیم مىریزند تا آبش برود. آنچه در کیسه مىماند «توف» نام دارد که آن را گلوله کرده، جلوى آفتاب
قراقرةلغتنامه دهخداقراقرة. [ ق ُ ق ِ رَ ] (اِخ ) آبی است به نجد. (منتهی الأرب ). آبی است از آبهای ضباب در نجد. (از معجم البلدان ).
قراقرلغتنامه دهخداقراقر. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) ده های سواد مدینه .(منتهی الأرب ). جایی است از اطراف مدینه از آل حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . (از معجم البلدان ).
قراقرلغتنامه دهخداقراقر. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) زمین پستی است که سیل حایل بدان منتهی شود و سیل وادیهای مابین دو کوه در اسد و طی بسوی آن جریان یابد. شعرایی نیز از آن یاد کرده اند. (از