قراصةلغتنامه دهخداقراصة. [ ق ُرْ را ص َ ] (ع اِ) واحدقراص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قراص شود.
غراسةلغتنامه دهخداغراسة. [ غ ِ س َ ] (ع مص ) قلمه کردن . قلمه زدن . خواباندن (مثلاً شاخه ٔ مو را). غراس . غروس . (دزی ذیل غرس ).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن فیومی قرصی معروف به عزالدین بن قراصه . او راست :نتف المحاضرة. و وفات وی به سال 701 هَ . ق . بود.
لسعةلغتنامه دهخدالسعة. [ ل ُ س َ ع َ ] (ع ص ) سخت رنجاننده مردم را به زبان و عیب کننده : یقال هو لسعة؛ ای قرّاصة للناس بلسانه . (منتهی الارب ).
عزالدینلغتنامه دهخداعزالدین . [ ع ِزْ زُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن فیومی قرصی ، مشهور به عزالدین بن قراصه . رجوع به احمد (ابن فیومی ...) شود.
قراصلغتنامه دهخداقراص . [ ق ِ ] (اِ) رستنی باشد که آن را بابونه گویند و به عربی اقحوان خوانند و در کنزاللغات بهمین معنی به ضم اول و تشدید ثانی نوشته شده است . || گل بابونه . (نا