قراصلغتنامه دهخداقراص . [ ق ِ ] (اِ) رستنی باشد که آن را بابونه گویند و به عربی اقحوان خوانند و در کنزاللغات بهمین معنی به ضم اول و تشدید ثانی نوشته شده است . || گل بابونه . (نا
قراصلغتنامه دهخداقراص . [ ق ِ ] (اِخ ) آبی است در دیار کلاب متعلق به بنی عمروبن کلاب . (از معجم البلدان ).
قراصلغتنامه دهخداقراص . [ ق ُرْ را ] (ع اِ) بابونه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بابونه و هو نور الاقحوان . (بحر الجواهر).
قراسلغتنامه دهخداقراس . [ ق َ ] (اِخ ) نام دو کوه است در یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است در یمن . (ناظم الاطباء). آل قراس ، کوههای خنک و سرد یا چند پشته است در اطر
قراسلغتنامه دهخداقراس . [ ق ُ ] (ع ص ) سخت و ستبر از شتر و جز آن . (از اقرب الموارد). قراسیة. رجوع به قراسیة شود.
قرعثلغتنامه دهخداقرعث . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) فراهم آمدگی . اسم است تقرعث را که به معنی تجمع است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غراسلغتنامه دهخداغراس . [ غ ِ ] (ع اِ) وقت نهال نشاندن . وقت نشاندن درخت . || نهال نشانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) قلمه کردن . قلمه زدن . خواباندن (مثلاً شاخه ٔ مو
قراصةلغتنامه دهخداقراصة. [ ق ُرْ را ص َ ] (ع اِ) واحدقراص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قراص شود.
قراصیالغتنامه دهخداقراصیا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) قراسیا. (ناظم الاطباء).بمعنی قارآسیا باشد که آلوبالو است و آن را آلی بالی و آلوی ابوعلی نیز گویند و آن سه قسم باشد شیرین و ترش و عفص
نبات القراصدیکشنری عربی به فارسیگزنه , انواع گزنه تيغي گزنده , بوسيله گزنه گزيده شدن , ايجاد بي صبري و عصبانيت کردن , برانگيختن , رنجه داشتن
قراصةلغتنامه دهخداقراصة. [ ق ُرْ را ص َ ] (ع اِ) واحدقراص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قراص شود.
قراصیالغتنامه دهخداقراصیا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) قراسیا. (ناظم الاطباء).بمعنی قارآسیا باشد که آلوبالو است و آن را آلی بالی و آلوی ابوعلی نیز گویند و آن سه قسم باشد شیرین و ترش و عفص