قراجه ارباطلغتنامه دهخداقراجه ارباط. [ ق َ ج ِ اَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه . واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری میانه و یکهزارگزی شوسه ٔ تبریز به میانه . موقع
قراجهلغتنامه دهخداقراجه . [ ق َ ج ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر. واقع در 30 هزارگزی باختری هریس و 2500گزی شوسه ٔ تبریز به اهر. موقع طبیعی آن جلگه ، معتدل
قراجهلغتنامه دهخداقراجه . [ ق َ ج ِ ] (اِخ ) (اتابیک ...) یکی از اتابکان فارس است که پس از اتابک جاوئی به حکومت فارس رسید و در خدمت سلطان عبدالرحمان بزرگ شد و پس از مدتی در فارس
قراجهلغتنامه دهخداقراجه . [ ق َ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. واقع در 22هزارگزی شمال باختری بجنورد و 3هزارگزی شوسه ٔ بجنورد به اینچه . موقع جغرافیا
قراجهلغتنامه دهخداقراجه .[ ق َ ج ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه . واقع در 13000گزی جنوب میانه و 11000گزی شوسه ٔ تبریز به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهس
قراجه قیونلولغتنامه دهخداقراجه قیونلو. [ ق َ ج ِ ] (اِخ ) نام جائی است در کشور عثمانی . (معجم الانساب چ زامباور ج 2 ص 227).
غایرخانلغتنامه دهخداغایرخان . [ ی ِ ] (اِخ ) لقب اینال حق حاکم اترار و از امرای سپاهیان خوارزمشاه که مسبب حمله ٔ چنگیز به ایران گردید. مؤلف جهانگشا آرد: چون جماعت تجار (تجار مغولی
تبریزلغتنامه دهخداتبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب
ثعالبیلغتنامه دهخداثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی .
حارثةلغتنامه دهخداحارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن النعمان بن نفیعبن زیدبن عبیدبن ثعلبةبن غنم بن مالک بن النجار الانصاری . به قول ابن سعد کنیت او ابوعبداﷲ است . او صحابی و بگفته ٔ اب
شافعیلغتنامه دهخداشافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) نام و نسب : محمدبن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافعبن سائب بن عبیدبن یزیدبن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف قرشی مطلبی ، مکنی به ابوعبداﷲ. و ا