قرالغتنامه دهخداقرا. [ ق َ ] (ع اِ) پشت . (ناظم الاطباء). ظَهر.(بحر الجواهر). || قسمی از کدو. (ناظم الاطباء). قرع الذی یؤکل . عن ابن الاعرابی ؛ کأن ّ عینه مبدلة من الالف . (ن
قرعفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (شیمی) دیگی شبیه کدوتنبل در دستگاه تقطیر بههمراه، که مایع در آن جوشانده میشد.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] کوفتن؛ زدن. قرعوانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفت
قراجانویانلغتنامه دهخداقراجانویان .[ ق َ ] (اِخ ) ابن سوغو جیجن بن ایرد مجی . وی یکی از امیران و اطرافیان چنگیزخان مغول است . وی جد امیرتیمور گورکان است . چنگیزخان به وی و کیاست و تدب
جبل طارقلغتنامه دهخداجبل طارق . [ ج َ ب َ ل ِرِ ] (اِخ ) یا جون جبل طارق . نام شهری است نزدیک به جبل طارق . صاحب منجم العمران آرد: شهر جبل طارق در مسافت 65میلی قادس بسمت جنوب شرقی ق