قرآبادلغتنامه دهخداقرآباد. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد. واقع در 6 هزارگزی شمال باختر سردشت و یکهزارگزی شمال راه ارابه رو بیوران به سردشت . موض
قرآبادلغتنامه دهخداقرآباد. [ ق ُ ] (اِخ ) نام اصلی آن علی آباد مران است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قرابادینلغتنامه دهخداقرابادین . [ ق َ ] (معرب ، اِ) علم به ماهیت و خواص ادویه ٔ مفرده و مرکبه . (ناظم الاطباء). || هوالادویةالمرکبة و قیل هو معرب کرابادین . (بحر الجواهر).
قرابادینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. علمی که به شناخت خواص ادویه و گیاهان دارویی میپردازد.۲. کتابی که به خواص ادویه و گیاهان دارویی میپردازد.
قراباغلغتنامه دهخداقراباغ . [ ق َ ] (اِخ ) یکی از بزرگترین کوههای آذربایجان است و در رشته ای قرار داردکه از منتهی الیه شمال شرقی آذربایجان شروع شده و به سواحل جنوبی بحر خزر امتداد
قجرآبادلغتنامه دهخداقجرآباد. [ ق َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهنام سوخته بخش ورامین شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 27 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
قرابادینلغتنامه دهخداقرابادین . [ ق َ ] (معرب ، اِ) علم به ماهیت و خواص ادویه ٔ مفرده و مرکبه . (ناظم الاطباء). || هوالادویةالمرکبة و قیل هو معرب کرابادین . (بحر الجواهر).
قراباذیناتلغتنامه دهخداقراباذینات . [ ق َ ] (معرب ، اِ) ج ِ قرابادین . (ناظم الاطباء). رجوع به قرابادین شود.
قراباذینلغتنامه دهخداقراباذین . [ ق َ ] (معرب ، اِ) قرابادین . (ناظم الاطباء). رجوع به قرابادین شود.
قرافادینلغتنامه دهخداقرافادین . [ ق َ ] (معرب ، اِ) قرابادین . نسختها و معجونها و حبها و شرابها و ضمادها و مانند این چیزهابود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به قرابادین شود.