قذةلغتنامه دهخداقذة. [ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ) پر تیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قُذَذ. || کیک . ج ، قِذّان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کرانه ٔ شرم زن . (منته
قزةلغتنامه دهخداقزة. [ ق ِزْ / ق ُزْ / ق َزْ زَ ] (ع ص ) مؤنث قز. زن نیک پاک از آلایش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قزةلغتنامه دهخداقزة. [ ق ُ زَ ] (ع اِ) بازیی است عربان را. || مار یا نوعی از آن دم بریده کج رفتار. ج ، قزات . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قضةلغتنامه دهخداقضة. [ ق ُض ْ ض َ ] (ع اِ) عیب . و به تخفیف ضاد نیز آمده است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قضةلغتنامه دهخداقضة. [ ق َض ْ ض َ ] (ع اِ) آنچه شکسته و ریزه گردد از سنگریزه . || بقیه ٔ هر چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گروهه ٔ خردرشته . (منتهی الارب ). الکبة الص
قضةلغتنامه دهخداقضة. [ ق ِض ْ ض َ ] (ع اِمص ) دوشیزگی . || دوشیزگی ربایی . اسم است اقتضاض را. (منتهی الارب ). || (اِ) زمین سنگ ریزه ناک ، یا زمین پست که خاکش همه ریگ باشد و در
قذة قذةلغتنامه دهخداقذة قذة. [ ق ُذْ ذَ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قذان قذان شود.
قذة قذةلغتنامه دهخداقذة قذة. [ ق ُذْ ذَ ق ُذْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قذان قذان شود.
قذانلغتنامه دهخداقذان . [ ق ِذْ ذا ] (ع اِ) ج ِ قِذّه به معنی کیک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : یا ابتا ارقنی القذان و النوم لاتألفه العینان .
قذذلغتنامه دهخداقذذ. [ق ُ ذَ ] (ع اِ) ج ِ قُذَّة. (منتهی الارب ). رجوع به قذه شود. || کیک . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، قِذّان . (ناظم الاطباء). رجوع به قذان شود.
ابوعدیلغتنامه دهخداابوعدی . [ اَ ع َ دی ی ] (ع اِ مرکب ) کیک . برغوث . (المزهر). ابووثاب . ابوطامر. قذّه . || بچه شیر. شبل .
قذان قذانلغتنامه دهخداقذان قذان . [ ق ُذْ ذا ق ُذْ ذا ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. قُذَّة قُذَّة. (ناظم الاطباء).