قذامللغتنامه دهخداقذامل . [ ق ُ م ِ ] (ع ص ) فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واسع. (ناظم الاطباء).
قذعمللغتنامه دهخداقذعمل . [ ق ُ ذَ م ِ ] (ع ص ) شتر سطبر و شگرف اندام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قامللغتنامه دهخداقامل . [ ] (اِخ ) نام شهری است در سرحد ختا در این شهر سیدی فخرالدین نام مسجدی عالی در غایت تکلف و تزیین ساخته بود و قریب به آن بقعه بت پرستان بتخانه ای بزرگ داش
قاملولغتنامه دهخداقاملو. (اِخ ) دهی از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج . در 30000گزی باختر قروه و 6000گزی جنوب شوسه ٔ قروه به سنندج واقع است . موقع جغرافیائی آن جلگه و سر
قذاللغتنامه دهخداقذال . [ ق َ ] (ع اِ) پس سر. بناگوش . هو مابین نقرةالقفاء الی الاذن . (اقرب الموارد). ج ، اَقذِلَة. || بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج
قذالانلغتنامه دهخداقذالان . [ ق َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قذال . دو بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی آن . (ناظم الاطباء).
قذعملةلغتنامه دهخداقذعملة. [ ق ُ ذَ م ِ ل َ ] (ع ص ) زن پست قامت فرومایه . || شتر فربه شگرف اندام . || (اِ) چیز اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: ماعندی قذعملة؛ ای شی ٔ. (م
قامللغتنامه دهخداقامل . [ ] (اِخ ) نام شهری است در سرحد ختا در این شهر سیدی فخرالدین نام مسجدی عالی در غایت تکلف و تزیین ساخته بود و قریب به آن بقعه بت پرستان بتخانه ای بزرگ داش
قاملولغتنامه دهخداقاملو. (اِخ ) دهی از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج . در 30000گزی باختر قروه و 6000گزی جنوب شوسه ٔ قروه به سنندج واقع است . موقع جغرافیائی آن جلگه و سر
قذاللغتنامه دهخداقذال . [ ق َ ] (ع اِ) پس سر. بناگوش . هو مابین نقرةالقفاء الی الاذن . (اقرب الموارد). ج ، اَقذِلَة. || بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج
قذالانلغتنامه دهخداقذالان . [ ق َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قذال . دو بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی آن . (ناظم الاطباء).
قذعملةلغتنامه دهخداقذعملة. [ ق ُ ذَ م ِ ل َ ] (ع ص ) زن پست قامت فرومایه . || شتر فربه شگرف اندام . || (اِ) چیز اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: ماعندی قذعملة؛ ای شی ٔ. (م