قدوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سرمشق؛ الگو.۲. کسی که به او اقتدا کنند؛ شخصی که از او پیروی کنند؛ پیشوا.
قدوحلغتنامه دهخداقدوح . [ ق َ ] (ع اِ) مگس . || (ص ) چاه که به دست آب از وی برگرفته شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قدوةلغتنامه دهخداقدوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) پیشوا. قِدَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرجع. مقتدا : یکی گفتش ای قدوه ٔ راستی بدین بر چرا نیکوئی خواستی . سعدی .|| راه مسلوک . (منتهی
قدوةلغتنامه دهخداقدوة. [ ق ُ وَ ] (ع اِ) پیشوا. قِدَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرجع. مقتدا : یکی گفتش ای قدوه ٔ راستی بدین بر چرا نیکوئی خواستی . سعدی .|| راه مسلوک . (منتهی
حافظ غیاثلغتنامه دهخداحافظ غیاث . [ ف ِ ](اِخ ) خوندمیر گوید: قدوه ٔ ارباب علم و عرفان و عمده ٔ محدثان زمان بود، و در ایام سلطنت خاقان منصور (سلطان حسین میرزا) سالهای موفور در بلده ٔ
قاضی مجدالدینلغتنامه دهخداقاضی مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) زبده ٔ امجاد و قدوه ٔ زهاد بوده گویند در حالت احتضار این رباعی را گفته و جان سپرده است :تعلیم حیاتم سبقی بیش نماندوز دفتر
قاضی زین الدینلغتنامه دهخداقاضی زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی . قدوه ٔ اشراف علماء عرب و جامع اصناف فضل و ادب است . او به کمال امانت و دیانت موصوف و به غایت تقوی و پرهیزکاری معروف