قدورلغتنامه دهخداقدور. [ ق َدْ دو ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان مشهور به مستغانمی فقیهی است از مردم مَستَغانِم از ولایت وهران . وی در حدود بیست تألیف دارد. از آنهاست : 1 - جلاءالر
قدورلغتنامه دهخداقدور. [ ق ُ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) ج ِ قِدْر. (منتهی الارب ) (ترتیب عادل ).
غدورلغتنامه دهخداغدور. [ غ َ ] (ع ص ) بی وفا، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غادر. غادرة. ج ، غُدُر. (اقرب الموارد). || شتر ماده که از گله پس ماند، و
قدوریلغتنامه دهخداقدوری . [ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن احمدبن جعفر فقیه حنفی مکنی به ابوالحسین از اکابر علمای حنفی است . رجوع به ابن خلکان و قاموس الاعلام ترکی ج 5 و فوائدالبهیه
قدوریلغتنامه دهخداقدوری . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قدور و آن جمع قِدر به معنی دیگ است . منسوب به بیع قدور. (آنندراج ).
قدوریلغتنامه دهخداقدوری . [ ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قدور و آن جمع قِدر به معنی دیگ است . منسوب به بیع قدور. (آنندراج ).
قدوریلغتنامه دهخداقدوری . [ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن احمدبن جعفر فقیه حنفی مکنی به ابوالحسین از اکابر علمای حنفی است . رجوع به ابن خلکان و قاموس الاعلام ترکی ج 5 و فوائدالبهیه
ابوالحسین قدوریلغتنامه دهخداابوالحسین قدوری . [ اَ بُل ْح ُ س َ ن ِ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن احمدبن جعفربن حمدان الفقیه الحنفی معروف به قدوری . ریاست حنفیه ٔ عراق بدو منتهی گشت . و خطیب