قدمت

qedmat

معنی

۱. پیشی؛ دیرینگی.
۲. سابقه در امری.
۳. (فلسفه) قِدَم.

برابر پارسی

پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگ

مترادف

پیشینگی، دیرینگی، سابقه، قدم، کهنگی

دیکشنری

antiquity, hoariness

جست‌وجوی دقیق

قدمت

فرهنگ سره

پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگ

قدمت

دیکشنری فارسی به عربی

عصر قديم

قدمت

فرهنگ مترادف و متضاد

پیشینگی، دیرینگی، سابقه، قدم، کهنگی

قدمت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

antiquity, hoariness

قدمت

لغت‌نامه دهخدا

قدمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِمص ) کهنگی و دیرینگی . (ناظم الاطباء).

جست‌وجوی مشابه

قَدَّمْتُ

فرهنگ واژگان قرآن

از پيش فراهم کردم - از پيش فرستاده بودم

قَدَّمَتْ

فرهنگ واژگان قرآن

از پيش فراهم کرد - از پيش فرستاد

قَدَّمْتُمْ

فرهنگ واژگان قرآن

از پيش فراهم کرديد - از پيش فرستاديد

قَدَّمْتُمُوهُ

فرهنگ واژگان قرآن

از پيش آن را فراهم کرديد - از پيش آن را فرستاديد

با قدمت

فرهنگ سره

دیرین، دیرینه

جست‌وجوی متن

legerity

دیکشنری انگلیسی به فارسی

قدمت، چابکی، سبکی، چالاکی، تیز هوشی

geological dating

دیکشنری انگلیسی به فارسی

قدمت زمین شناسی

rubidium-strontium dating

دیکشنری انگلیسی به فارسی

قدمت روبیدیوم-استرونتیوم

پیشینگی

فرهنگ مترادف و متضاد

قدمت، دیرینگی

بافت زمانی

temporal context

واژه‌های مصوب فرهنگستان

قدمت یک یافته و ارتباط زمانی آن با اشیای دیگر در مدارک باستان‌شناختی