قبادالملکلغتنامه دهخداقبادالملک . [ ق ُ دُل ْ م َ ل ِ ] (اِ مرکب ) معجونی است . رجوع به ذخیره ٔ خوارزمشاهی کتاب قرابادین شود.
قعیدالحاجاتلغتنامه دهخداقعیدالحاجات . [ ق َ دُل ْ ] (ع ص مرکب ) آن کس که او را هر کس کار فرماید. (مهذب الاسماء). آن کس که هر کس کار از او طلبد. در تداول امروز، خر میان ده .
فاقدالبصرلغتنامه دهخدافاقدالبصر. [ ق ِ دُل ْ ب َ ص َ ] (ع ص مرکب ) نابینا. (آنندراج ). آنکه چشم و بینایی ندارد.
واقد العبدیلغتنامه دهخداواقد العبدی . [ ق ِ دُل ْ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابویعفور تابعی است و برخی نام او را وقدال گفته اند. (از یادداشت مؤلف ).
دللغتنامه دهخدادل . [ دَل ل ] (ص ، ق ) دل و دل . دلادل . پر چنانکه ظرفی ازمایع. پر، چنانکه از سر بخواهد شدن [ مایع ظرف ] . پر تا لبه . مالامال . و رجوع به دلادل و دل و دل شود.