قدقدلغتنامه دهخداقدقد. [ ق ِ ق ِ ] (اِخ ) کوهی است که سنگ خوب دارد و از آن دیگها سازند. (منتهی الارب ).
قدقدلغتنامه دهخداقدقد. [ ق ُ ق ُ ] (اِ صوت ) قدقدقدا. حکایت صوت و آواز مرغ خانگی . حکایت صدای ماکیان خاصه گاه تخم نهادن .
غدغدلغتنامه دهخداغدغد. [ غ ُ غ ُ] (اِ صوت ) بانگ ماکیان . بانگ مرغ خانگی . حکایت بانگ مرغ خانگی . قَوق . (اقرب الموارد ذیل همین کلمه ).
خرمةلغتنامه دهخداخرمة. [ خ َ م َ ] (اِخ ) جایگاهی بوده است در بالای القدقدة و ازآن ِ طایفه ای از بنی تمیم موسوم به بنوالکذاب . در قسمت علیای این مکان آبی بنام القلیب قرار دارد.