قدغنلغتنامه دهخداقدغن . [ ق َ دَ غ َ ] (ترکی ، اِ) ظاهراً لفظ ترکی است به معنی تأکید و تقید و کنایه از تنبیه ساختن و مانع آمدن از کاری و صاحب مؤید الفضلاء این لفظ را فارسی دان
غدغنلغتنامه دهخداغدغن . [ غ َ دَ غ َ ] (ترکی ، اِ)شتاب و تأکید. (برهان ) (آنندراج ). دستپاچگی . این کلمه در ترکی جغتائی به صورت قدغن و قدغه است که صورت اخیر در فارسی به کار نمی
قدغن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص کردن، ممنوع داشتن، جلوگیری کردن، وتوکردن، حرام اعلام کردن، تحریم کردن، بایکوت کردن، منع کردن، امتناع کردن، لغو کردن
منعدیکشنری عربی به فارسیقدغن کردن , تحريم کردن , لعن کردن , لعن , حکم تحريم يا تکفير , اعلا ن ازدواج در کليسا , بجز , باستثناء , ممنوعيت , منع
أَحرَجَ (حَرَّجَ) عليدیکشنری عربی به فارسیقدغن کرد , منوع کرد , منع کرد , تحريم کرد , ممانعت کرد , سخت گرفت بر