قدسدیکشنری عربی به فارسیدرزمره مقدسان شمردن , شرعي کردن , درزيارتگاه گذاشتن , تقديس کردن , ضريح ساختن () مقدس وگرامي داشتن
قدسلغتنامه دهخداقدس . [ ق ُ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای اردن و پایتخت قسمت غربی کشور اردن به شمار میرود و در نظر یهود و مسیحیان و مسلمانان مقدس و مورد احترام است . این شهر در ط
علاءالدین طرابلسیلغتنامه دهخداعلاءالدین طرابلسی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ طَ ب ُ ل ُ ] (اِخ ) علی بن خلیل حنفی ، قاضی قدس شریف و از اکابر علمای حنفیه ، و کنیه ٔ او ابوالحسن و شهرتش ابن خلیل است .
پاشمقجی زادهلغتنامه دهخداپاشمقجی زاده . [ م َ دَ / دِ ] (اِخ ) (سیدعلی افندی ...) او در عصر سلطان احمد سیم دو بار منصب شیخ الاسلامی داشت . وی پسر محمد پاشمقجی زاده قاضی اسکدار است . در
ثریا پاشالغتنامه دهخداثریا پاشا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) یکی از وزرای دولت عثمانی پسر عثمان پاشای گمرک چی . مولد او بسال 1241 هَ . ق . در اسلامبول . او پس از اکمال تحصیلات در باب عال
پل قدیسلغتنامه دهخداپل قدیس . [ پ ُ ل ِ ق ِدْ دی ] (اِخ ) سن پل . بولس . پاولوس . پولس . یکی ازحواریون است که در سال دوم میلادی به طرسوس متولد شده است . پدر او از یهود بود و اسم اص
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) عزّت پاشا. یکی از وزرای دولت عثمانی در نیمه ٔ دوم مائه ٔ دوازدهم هجریست . اصل او از کوتاهیه و از نسل کرمیان بیک است . او از برآوردگان با