قدر و منزلتلغتنامه دهخداقدر و منزلت . [ ق َ رُ م َ زِل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مقدار. اعتبار. ارزش .
قدردیکشنری عربی به فارسیديگ , کتري بزرگ , پاتيل , سرنوشت , ابشخور , تقدير , نصيب و قسمت , روغن دان , کماجدان , ماهي تابه
قدردیکشنری عربی به فارسیارزيابي کردن , تقويم کردن , تخمين زدن , قدرداني کردن (از) , تقدير کردن , درک کردن , احساس کردن , بربهاي چيزي افزودن , قدر چيزي را دانستن , قبلا انتخاب کردن , مق
مَا يَعْبَأُ بِکُمْفرهنگ واژگان قرآنبه شما اعتنایی ندارد - نزد او قدر ومنزلتی ندارید -شما را باقی نميگذارد (اصل "يَعْبَأُ "یا از ماده عبا گرفته شده که به معناي ثقل و سنگینی است که در آن صورت عبار
شمعةدیکشنری عربی به فارسیشمع , شمع ساختن , ميزان شدت نور برحسب تعداد شمع , حيثيت , اعتبار , ابرو , نفوذ , قدر ومنزلت , شهرت , خوشنامي , اشتهار , اوازه , اوازه داشتن , شمردن , فرض کردن ,
وسیطلغتنامه دهخداوسیط.[ وَ ] (ع ص ، اِ) آنکه در نسب میانه و در قدر و منزلت بلندتر باشد. گویند: فلان وسیطهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). آنکه در نسبت میانه و د