قَادِرِينَفرهنگ واژگان قرآنقدرتمندان - توانايان-آنانکه تقدير مي کنند-آنانکه اندازه تعيين مي کنند(از ماده قدر است که به معناي تقدير و اندازهگيري است )
قدرانلغتنامه دهخداقدران . [ ق ِ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قادر شدن . (آنندراج ). گویند: قَدَر قَدْراً و قُدْرَةً و مُقْدرَةً [ دُ / دَ/ دِ ] و مِقداراً و قدا
قدرونلغتنامه دهخداقدرون . [ ق َ ] (اِخ ) (وادی سپاه ) و آن وادی است که از مسافت یک میل و نیم به شمال غربی اورشلیم مانده شروع نموده تا به زاویه ٔ دیوار شمال شرقی امتداد یافته از آ
شجعدیکشنری عربی به فارسیتشجيع کردن , جسور کردن , صاحب اختيار و قدرت کردن , قدرت دادن , اختيار دادن , وکالت دادن , تشويق کردن , دلگرم کردن , تشجيح کردن , تقويت کردن , پيش بردن , پروردن
هانری دوملغتنامه دهخداهانری دوم . [ ی ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) (1133-1189م .) پادشاه انگلیس ، پسر ژرفری پلانتاژنت ، کنت آنژو بود. مادرش ماتیلدا دختر هانری اول بود. وی در سال 1133 م . به دن
کاملغتنامه دهخداکام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و