قأیلغتنامه دهخداقأی . [ ق َءْی ْ ] (ع مص ) بگفتن و بر خود ثابت کردن حق خصم را. (منتهی الارب ). گویند: قَاءَی ̍ قَاءْیاً؛ بگفت بر خود ثابت کرد حق خصم را. (منتهی الارب ).
قایلغتنامه دهخداقای . (اِخ ) نام جا و مقامی است منسوب به خوبان . (برهان ) (آنندراج ). شهری است به ترکستان که طایفه ٔ قای گوکلان در آن سکنی داشته اند. (ترجمه ٔ مازندران واسترآبا
قای بردلغتنامه دهخداقای برد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پست آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز. در 4000گزی باختر بانه و 3000گزی جنوب شوسه ٔ بانه به سردشت واقع و موقع جغرافیائی آن کوهس
قأیلغتنامه دهخداقأی . [ ق َءْی ْ ] (ع مص ) بگفتن و بر خود ثابت کردن حق خصم را. (منتهی الارب ). گویند: قَاءَی ̍ قَاءْیاً؛ بگفت بر خود ثابت کرد حق خصم را. (منتهی الارب ).
قایلغتنامه دهخداقای . (اِخ ) نام جا و مقامی است منسوب به خوبان . (برهان ) (آنندراج ). شهری است به ترکستان که طایفه ٔ قای گوکلان در آن سکنی داشته اند. (ترجمه ٔ مازندران واسترآبا
قای بردلغتنامه دهخداقای برد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پست آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز. در 4000گزی باختر بانه و 3000گزی جنوب شوسه ٔ بانه به سردشت واقع و موقع جغرافیائی آن کوهس
قای خانلغتنامه دهخداقای خان . (اِخ ) پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است . در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند. (ترجمه ٔ مازندران و استرآ
قای قونلغتنامه دهخداقای قون . (اِخ ) (خرگاه های ...) حدی از حدود اقلیم ششم ، در التفهیم آمده است :اقلیم ششم از خرگاه های قای قون آغازد و بر خرخیز و تخرغز بگذرد سوی زمین ترکمانان و