قمملغتنامه دهخداقمم . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ قِمّة بمعنی میان سر و سر هر چیز. (بحر الجواهر) (غیاث ). || مجازاً بمعنی بلندیها. (غیاث ). || ج ِ قِمَّة بمعنی قامت . (اقرب الموارد)
rollدیکشنری انگلیسی به فارسیرول، نورد، گردش، فهرست، لوله، چرخش، غلتک، طومار، توپ، صورت، نان ساندویچی، غل، تمایل، ثبت، چیز پیچیده، فرد، غلتیدن، غلت خوردن، پیچیدن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن
قمملغتنامه دهخداقمم . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ قِمّة بمعنی میان سر و سر هر چیز. (بحر الجواهر) (غیاث ). || مجازاً بمعنی بلندیها. (غیاث ). || ج ِ قِمَّة بمعنی قامت . (اقرب الموارد)
طاهرتونیلغتنامه دهخداطاهرتونی . [ هَِ ] (اِخ ) از قصبه ٔ تون و پدرش دردربار شاه عباس وقایعنگار بوده ، این بیت از اوست :سر تا قدمم رفته بتاراج نگاهی از چشم و دلم ماند همین اشکی و آهی
بوقلمونیلغتنامه دهخدابوقلمونی . [ ق َ ل َ ] (ص نسبی ) رنگارنگ . مختلف اللون . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : خوبتر از بوقلمون یافتم بوقلمونیها در نوبهار. منوچهری . || (حامص )
پوستین بگازرلغتنامه دهخداپوستین بگازر. [ ب ِ زَ / زُ] (ص مرکب ) صاحب برهان میگوید: کنایه از بدگو و عیب جوینده باشد. لکن در قطعه ٔ ذیل ظاهراً بمعنی مسلوخ وپوست کنده و بی پوست و بی آلت دف
تجلی کدهلغتنامه دهخداتجلی کده . [ ت َ ج َل ْ لی ک َ دَ ] (اِ مرکب ) تجلی گاه . (ناظم الاطباء). جایی که نور و روشنایی فراوان باشد. (ناظم الاطباء). آنجا که نور در آن تجلی کند : تا دلم