قراشملغتنامه دهخداقراشم . [ ق َ ش ِ ] (ع اِ) کنه ٔ کلان جثه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کنه . (ناظم الاطباء). || ج ِ قرشام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قرشام
قرشملغتنامه دهخداقرشم . [ ق ِ ش َم م ] (ع ص ) درشت سخت و توانا. || سوسمار سالخورده . (منتهی الارب ).
Royal Society of London for Improving Natural Knowledgeدیکشنری انگلیسی به فارسیانجمن سلطنتی لندن برای بهبود دانش طبیعی
قراشملغتنامه دهخداقراشم . [ ق َ ش ِ ] (ع اِ) کنه ٔ کلان جثه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کنه . (ناظم الاطباء). || ج ِ قرشام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قرشام
قرشملغتنامه دهخداقرشم . [ ق ِ ش َم م ] (ع ص ) درشت سخت و توانا. || سوسمار سالخورده . (منتهی الارب ).
قراشیملغتنامه دهخداقراشیم . [ ق َ ] (ع اِ) نوعی از گیاه رمث است ، بارِ آن همچودو طبق بر هم نهاده و در آن نخستین کرمکی سپید پیداگردد و سپس کنه شود. قراشمه به ضم و فتح یکی آن . (از
توانالغتنامه دهخداتوانا. [ ت ُ / ت َ ] (نف ) (از: «توان » + «َا»، پسوند فاعلی یا صفت مشبهه ) قادر. کسی که از عهده ٔ انجام کار برآید. زورمند. نیرومند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نیر