roughدیکشنری انگلیسی به فارسیخشن، دستمالی کردن، بهم زدن، زمخت کردن، زبر، درشت، زمخت، ناهنجار، نا هموار، حدسی، سترگ
جریده نگاریلغتنامه دهخداجریده نگاری . [ ج َ دَ / دِ ن ِ ] (حامص مرکب ) نوشتن روزنامه یا مجله یا نشریه های مرتب روزانه یا هفتگی یا ماهانه که مندرجات آنها گاه سیاسی و خبری و اجتماعی است
اهتمامدیکشنری عربی به فارسیهايهوي , سروصدا , نق نق زدن , اشوب , نزاع , هايهو کردن , ايراد گرفتن , خرده گيري کردن , اعتراض کردن , بهره , تنزيل , سود , مصلحت , دلبستگي , علا قهعلا قمند کردن
احدسدیکشنری عربی به فارسیقبلا تهيه ديدن , پيش بيني کردن , از پيش دانستن , دستور دادن , تعليم دادن , اگاه کردن , درک کردن