قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق َ دی ی ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق َ ع َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قعد. (منتهی الارب ). || آنکه رای او رای خوارج باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق ُ دی ی ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَعدی ّ شود. || وامانده و عاجز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق َ دی ی ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق َ ع َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قعد. (منتهی الارب ). || آنکه رای او رای خوارج باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعدیلغتنامه دهخداقعدی . [ ق ُ دی ی ] (ع ص ) مرد بسیارنشست و بسیارخواب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَعدی ّ شود. || وامانده و عاجز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قاعدلغتنامه دهخداقاعد. [ ع ِ ] (ع ص ) جالس . نشسته . (غیاث ). نشیننده . مقابل قائم : گر به خدمت قائمی خواهی منم ور نمی خواهی به حسرت قاعدی . سعدی .|| آنکه بجنگ نشده است ، مقابل
حسرتلغتنامه دهخداحسرت . [ح َ رَ ] (ع اِ مص ) حسرة. دریغ. (دهار). دریغ خوردن .(دهار). دریغ خوردن . ندامت . پشیمانی . (دهار) (ترجمان عادل ). تحسر. دریغ سخت . آرمان خوردن . (تاج ال