قزن قفلیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهقلابی دوبخشی که مانند تکمه برای وصل کردن دو طرف لباس به کار میرود.
Rockدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگ، صخره، تکان، تخته سنگ، تخته سنگ یا صخره، سنگ خاره، جنبش، تکان نوسانی دادن، جنباندن
قحزنةلغتنامه دهخداقحزنة. [ ق َ زَ ن َ ] (ع اِ) چوب دستی . || چوب دستی گنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قحازن . || (مص ) افکندن بزدن . (منتهی الارب ). افکندن و زدن . (آنندراج
قخزةلغتنامه دهخداقخزة. [ ق َ زَ ] (ع مص ) چیزی خشک را بر چیزی خشک زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قخر شود.
قدزنلغتنامه دهخداقدزن . [ ق َ زَ ] (اِ مرکب ) قدزننده . چاقوئی که معمولاً در قلمدان گذارندو سر قلم های نی را با آن قد زنند. چاقوی قلم تراش .
قزن قشلاقلغتنامه دهخداقزن قشلاق . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان تهران واقع در 13 هزارگزی جنوب باختر کرج و یکهزارگزی راه فرعی اشتهارد به کرج . موقع جغرافیایی آن جلگ