قحثلغتنامه دهخداقحث . [ ق َ ] (ع مص ) آغازنمودن از آخر چیزی . (منتهی الارب ). گویند: قحثت الشی ٔ قحثاً؛ آغاز نمودم از آخر آن چیز. (منتهی الارب ).
قحصلغتنامه دهخداقحص . [ ق َ ] (ع مص ) لگد زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قحص برجله قحصاً؛ لگد زد. (منتهی الارب ). || خانه روفتن . || شتاب گذشتن . || دویدن . (منتهی الا
قحثرهلغتنامه دهخداقحثره . [ ق َ ث َ رَ ] (ع مص ) پراکنده نمودن و پریشان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قحثرهلغتنامه دهخداقحثره . [ ق َ ث َ رَ ] (ع مص ) پراکنده نمودن و پریشان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).