قجرلغتنامه دهخداقجر. [ ق َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی ، بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان . در 32000 گزی جنوب خاوری ده شیخ کنار رودخانه ٔ زمکان واقع است و موقع آن کوهستا
قجرلغتنامه دهخداقجر. [ ق َ ج َ ] (اِخ ) مخفف قاجار. نام ایلی است که قریب یک قرن و نیم در ایران سلطنت کردند. رجوع به قاجاریه شود. || (اِ) نام یک آهنگ دستگاه شور است . (فرهنگ نظا
غجرلغتنامه دهخداغجر. [ غ َ ج َ ] (اِ) کولی . قره چی . غربال بند. قرباتی . فالگیر. رجوع به دزی ج 2 شود.
غجرلغتنامه دهخداغجر. [ غ َ ج َ ] (اِخ ) یکی از اقوام ستمکار عرب که در الحولة و نواحی اردن ساکن اند. (دزی ج 2).
قجرابلغتنامه دهخداقجراب . [ ق َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر. واقع در24000 گزی شمال خاوری شهر ملایر و 6000 گزی شمال باختری راه اتومبیل رو ملایر به شاده ارا
قجرآبادلغتنامه دهخداقجرآباد. [ ق َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهنام سوخته بخش ورامین شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 27 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
قجرابلغتنامه دهخداقجراب . [ ق َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر. واقع در24000 گزی شمال خاوری شهر ملایر و 6000 گزی شمال باختری راه اتومبیل رو ملایر به شاده ارا
قجرآبادلغتنامه دهخداقجرآباد. [ ق َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهنام سوخته بخش ورامین شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 27 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
قجرآبادلغتنامه دهخداقجرآباد. [ ق َ ج َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران . در 7هزارگزی جنوب باختری علیشاه عوض و 5 هزارگزی راه عمومی واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و معتد
قجرخالصهلغتنامه دهخداقجرخالصه . [ ق َ ج َ ل ِ ص َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران . در 15هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض کنار راه عمومی رباطکریم به بیدک واقع و موقع جغرا