قای خانلغتنامه دهخداقای خان . (اِخ ) پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است . در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند. (ترجمه ٔ مازندران و استرآ
قلی خان کندیلغتنامه دهخداقلی خان کندی . [ ق ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه ، واقع در 2 هزارگزی جنوب میاندوآب و 2هزارگزی باختری شوسه ٔ میاندوآب به
شاه قلی خان وزیرلغتنامه دهخداشاه قلی خان وزیر. [ ق ُ ن ِ وَ ] (اِخ ) نام وزیر احمدشاه افغانی . مؤلف مجمل التواریخ گلستانه نویسد: در تاریخ احمد شاه درانی و تاریخ گلشن مراد نام وزیر احمدشاه
میرآباد قلی خانلغتنامه دهخدامیرآباد قلی خان . [ دِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گنبکی بخش فهرج بم ، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری فهرج با 162 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است
حاجی علی قلی خانلغتنامه دهخداحاجی علی قلی خان . [ ع َ ق ُ ] (اِخ ) بختیاری . رجوع به سردار اسعد شود.
خشنابادلغتنامه دهخداخشناباد. [ ] (اِخ ) شهرکی است خرد بر راه پارس [ از ناحیت کرمان ] (حدود العالم ). در فارسنامه ٔ ناصری چنین آمده : میانه ٔ شمال و مشرق فرک از سرسیرات فارس است . ه
boisterousدیکشنری انگلیسی به فارسیشگفت انگیز، خشن و بی ادب، بلند و ناهنجار، خشن و زبر، قوی، سترگ، شدید، توفانی
starkerدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگین تر، کامل، خشن، زبر، قوی، رک، شجاع، سفت، حساس، خشک وسرد، شاق، پاک