قسالغتنامه دهخداقسا. [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است در عالیه ، و ابن احمر در اشعار خود از آن یاد کرده است . و گویند قسا دهی است در مصر و جامه ٔ قسی که پیغمبر آن را نهی فرموده است منس
قسالغتنامه دهخداقسا. [ ق َ ] (ع مص ) سخت شدن . (برهان ). || سخت دل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به قساء و قساوه و قساءة شود.
قسالغتنامه دهخداقسا. [ ق َ ] (معرب ، اِ) نام داروئی است که آن را سلیخه گویند، و آن پوست درختی است . (برهان ) (ناظم الاطباء). سلیخه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادوی
قاعدگی ماهانة زنانگویش اصفهانی تکیه ای: âdat طاری: binemâz طامه ای: binamâz طرقی: heyz / binömâz کشه ای: binemâz نطنزی: vinamâ / âdat
قاع السفينةدیکشنری عربی به فارسیشکم بشکه , رخنه پيدا کردن , تراوش کردن , هر چيز زننده ومتعفن , اب ته کشتي