قاسنیلغتنامه دهخداقاسنی . (ترکی ، اِ) قنه است و آن را بارزد نامند. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
قاسنیلغتنامه دهخداقاسنی . (ترکی ، اِ) قنه است و آن را بارزد نامند. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
اشقالانسلغتنامه دهخدااشقالانس . [ َ ] (معرب ،اِ) قنه . قاسنی . بارزد. باریجه . وشا. بالنبو. بیرزد. قاصنی . قصنی . قناوشق . (از دزی ج 1 ص 25). کاسنی .
اندروصارونلغتنامه دهخدااندروصارون . [ اَ دَ ] (یونانی ، اِ) اندروصارون و اندروبیلون به یونانی اسم قاسنی است و مؤلف جامع تمیمی اندروصارون را بلغت یونانی اسم لسان العصافیر می داند. (تح
بارزدلغتنامه دهخدابارزد. [ زَ ] (اِ) بمعنی بیرزد است و آن صمغی باشد مانند مصطکی و بعربی قِنّه خوانند. دو درم آنرا بآب بنوشند بواسیر را سود دارد.(برهان ) (آنندراج ). تره ای است چو