قتولغتنامه دهخداقتو. [ ق َت ْوْ ] (ع مص ) خدمت نمودن پادشاه را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). قَتی ̍. قُتی ̍. قِتی ̍. مقتی . گویند: قتوت قتواً و قتی مثلثة مقصوراً و مقتی ؛ خدمت کر
قطولغتنامه دهخداقطو. [ ق َطْوْ ] (ع مص ) گران رفتار شدن . || آواز کردن مرغ سنگخوار تنها قطاقطاء (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قطا القطا؛ صوتت وحدها بقولها قطاقطا. (اقرب الموار
غطولغتنامه دهخداغطو. [ غ ُ طُوو ] (ع مص ) به همه ٔ معانی غَطو. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَطو شود.
غطولغتنامه دهخداغطو. [ غ َطْوْ ] (ع مص ) غطو لیل ؛ تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تاریک شدن شب و پوشیدن تاریکی آن همه چیز را. (اقرب الموارد). || غطو ماء؛ بلند گردیدن
قتودلغتنامه دهخداقتود. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قتاد. (منتهی الارب ). || ج ِ قَتَد. چوب پالان . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
قتودلغتنامه دهخداقتود. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قتاد. (منتهی الارب ). || ج ِ قَتَد. چوب پالان . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
قَتُوراًفرهنگ واژگان قرآنبخيلي که بخل را به نهايت رسانده باشد - دبي نهايت بخيل(کلمه : قتر ، به معناي تنگي است ، و قتور مبالغه در همان معنا است )
قتورلغتنامه دهخداقتور. [ ق َ ] (ع ص ) نفقه تنگ کننده بر عیال .(منتهی الارب ). بخیل . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ).
قتونلغتنامه دهخداقتون . [ ق ُ ] (ع مص ) خشک شدن و رفتن تری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خشک شدن و رفتن تری مشک . (آنندراج ): قتن المسک قتونا؛ خشک شد و رفت تری آن . (منتهی الارب