لغتنامه دهخدا
خون گرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه خون او را بفصد و حجامت گرفته اند. کسی که خون وی از تن بیرون شده باشد. || کسی که فتوای کشتن او را داده باشند. || مشرف بمرگ . (ناظم الاطباء). || آنکه او را حالی غیرعادی پس از قتل نفسی دست دهد.