قتاللغتنامه دهخداقتال . [ ق َ ] (ع اِ) جان و تن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفس . (اقرب الموارد). || بقیه ٔ جسم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) توانائی .
قِتَالُفرهنگ واژگان قرآنکشتن - جنگ (قتال به معناي آن است که شخصي قصد کشتن کسي را کند ، که او قصد کشتن وي را دارد )
قتالیلغتنامه دهخداقتالی . [ ] (اِخ ) از شاعران مشهد است که به علافی مشغول بوده . این رباعی از اوست :گر جان طلبی ز من اداخواهم کرددشنام اگر دهی دعا خواهم کردهرگز نشود کز تو بگردان
تمساح قتاللغتنامه دهخداتمساح قتال . [ ت ِ ح ِ ق َت ْ تا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شمشیر است . (انجمن آرا).
قِتَالُفرهنگ واژگان قرآنکشتن - جنگ (قتال به معناي آن است که شخصي قصد کشتن کسي را کند ، که او قصد کشتن وي را دارد )