قبلیدیکشنری فارسی به انگلیسیforegone, old, onetime, past, posterior, preceding, previous, prior, pro-, quondam, whilom, yester
قبلیاًلغتنامه دهخداقبلیاً. [ ق َ ب َ لی یَن ْ ] (ع ق ) آشکارا و نمایان . (ناظم الاطباء): رایته قبلیاً؛ دیدار کردم او را آشکارا و نمایان . (ناظم الاطباء).
قبلیةلغتنامه دهخداقبلیة. [ ق َ ب َ لی ی َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی فرع به مدینه . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
قبلیاًلغتنامه دهخداقبلیاً. [ ق َ ب َ لی یَن ْ ] (ع ق ) آشکارا و نمایان . (ناظم الاطباء): رایته قبلیاً؛ دیدار کردم او را آشکارا و نمایان . (ناظم الاطباء).
قبلیةلغتنامه دهخداقبلیة. [ ق َ ب َ لی ی َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی فرع به مدینه . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).