رمعلغتنامه دهخدارمع. [ رَ م ِ] (ع ص ) آنکه بینی او از غضب یا تکبر بجنبد و گویند: «جأنا فلان رَمِعاً قبراه »؛ فلانی پیش ما آمد در حالی که بینی او از خشم می جنبید. (از اقرب المو
شاه سنجانلغتنامه دهخداشاه سنجان . [ هَِ س َ ] (اِخ ) خواجه رکن الدین محمود خوافی سنجانی ملقب به شاه سنجان از بزرگان مشایخ عرفا و شعرای قرن ششم بوده است . وی از سلسله ٔ چشتیه ٔهرات و
قاراه قوالونلغتنامه دهخداقاراه قوالون . [ ] (معرب ، اِ) قرنفل است . (فهرست مخزن الادویه ). این کلمه مصحف لغت یونانی کاروئوفولون است . رجوع به قرنفل در حاشیه ٔ برهان چ معین شود.
قباهلغتنامه دهخداقباه . [ ق َ ] (ع اِ) قبا و جامه ٔ پوشیدنی . (ناظم الاطباء) : ترا همیشه تفاخر بگوهر اصلی است حسود را به کلاه گهرنگار و قباه . سلمان ساوجی (از آنندراج ).رجوع به