قبطلغتنامه دهخداقبط. [ ق ِ ] (اِخ ) گروهی از مردم مصر. (منتهی الارب ). گروهی از مردم مصر که آباء و اجدادشان در مصر بوده بخلاف سبط که از اولاد یعقوب در آنجا نشو و نما یافتند. (آ
قبطلغتنامه دهخداقبط. [ ق ُ ] (اِخ ) ابن حام بن نوح . مؤلف تاریخ گزیده آرد: حام را شش پسر بود یکی ازآنان قبط است . (از تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 28).
قبطلغتنامه دهخداقبط. [ ق ُ / ق ِ ] (اِخ ) بزبان عربی اسم جمع است و مفرد آن قبطی و قفطی آید و آن نام مردم قدیم مصر و بقایای آن قوم است که امروز در مصر سکونت دارند و معتقد به مذه
قبطلغتنامه دهخداقبط. [ ق َ ](ع مص ) به دست فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و فعل آن از باب نصر است . (منتهی الارب ).
قبترلغتنامه دهخداقبتر. [ ق ُ ت ُ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ). قُباتِر. (منتهی الارب ). رجوع به قباتر شود.
قبتورلغتنامه دهخداقبتور. [ ق َ ] (اِخ ) قبطور. جزیره ای است به مغرب . از آنجا است خطیب آن ،سعیدبن محمد انصاری . (منتهی الارب ). جزیره ای است در اسپانیا شهری است از شهرهای اندلس ر
قبترلغتنامه دهخداقبتر. [ ق ُ ت ُ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ). قُباتِر. (منتهی الارب ). رجوع به قباتر شود.
قبتورلغتنامه دهخداقبتور. [ ق َ ] (اِخ ) قبطور. جزیره ای است به مغرب . از آنجا است خطیب آن ،سعیدبن محمد انصاری . (منتهی الارب ). جزیره ای است در اسپانیا شهری است از شهرهای اندلس ر
محل مراقبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود قبت، پرورشگاه، پست دیدهبانی، پست نگهبانی، تیمارستان، یتیمخانه
حاتملغتنامه دهخداحاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن الحماس . ششمین از امراء حمدانی صنعاء. او پس از هشام بن القبت در قرن ششم هجری امارت یافت . رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 84 شود.