قباویلغتنامه دهخداقباوی . [ ق ُ وی ی ] (اِخ ) رزق اﷲ. سمعانی گوید: وی برای ما از ابوالفضل بکربن محمدبن علی روایت کرد. در بخارا از او احادیث مختصری شنیدم . او به کودکان ادب درس می
قباویلغتنامه دهخداقباوی . [ ق ُ وی ی ] (اِخ ) خلیل بن احمد فقیهی پارسا بود و در بخارا حدیث میکرد. (سمعانی ).
قباویلغتنامه دهخداقباوی . [ ق ُ وی ی ] (اِخ ) سلیمان بن داود از محدثان است . ابوکامل بصری گوید: او و پدرش داود با ما حدیث مینوشتند. (سمعانی ).
قباویلغتنامه دهخداقباوی . [ ق ُ وی ی ] (اِخ ) عثمان بن موسی بن مسلم از محدثان است . وی در بخارا حدیث میگفت و از اوابوبکر محمدبن عبداﷲ رحکنی روایت دارد. (سمعانی ).
قباویلغتنامه دهخداقباوی . [ ق ُ وی ی ] (اِخ ) مسعدةبن اسقعبن مسعدةبن مبارک بن زیدبن احمد فرغانی مکنی به ابوبکر از قدماء محدثان است . وی به سمرقند رفت و در آنجا حدیث گفت . گویند ا
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَن َ ] (اِخ ) قباوی . احمدبن محمدبن نصر مترجم تاریخ بخارا. اصل کتاب تاریخ بخارا بعربی بوده که ظاهراً ازمیان رفته است و مؤلف آن ابوبکر محمدبن جعفر نر
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نصر. رجوع به ابونصر قباوی ... و احمدبن محمدبن نصر قباوی ... شود.
شارل شفرلغتنامه دهخداشارل شفر. [ ش ِ ف ِ ] (اِخ ) خاورشناس فرانسوی . وی تاریخ بخارا تألیف نرشخی و ترجمه ٔ ابونصر القباوی را تصحیح کرد و با ضمایم دیگر از مجمل التواریخ و تاریخ بناکت