قایدلغتنامه دهخداقاید. [ ی ِ ] (اِخ ) خزیمةبن خازم نمشلی . وی در بغداد نزد خلفاقرب و منزلتی داشت و درب خزیمة به وی منسوب است . شاید اصل او از خراسان باشد و تا هنگام مرگ در بغداد
قعیدلغتنامه دهخداقعید. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ملخ که هنوز پر راست نکرده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آن صید که از پس درآید. (مهذب الاسماء). آهو و پرنده که از پشت سر آید و
قعیدلغتنامه دهخداقعید. [ ق ُ ع َی ْ ی ِ ] (ع اِمصغر) مصغر قَعود. و در مثل آمده است : اتخذوه قعید الحاجات ؛ اذا امتهنوا الرجل فی حوائجهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قایدانلغتنامه دهخداقایدان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . در 50000گزی جنوب خاور فهلیان در 21000 گزی راه فرعی اردکان به هرایجان واقع ا
قایدیلغتنامه دهخداقایدی . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 63000گزی خاور کنگان و 2000 گزی جنوب راه مالرو کنگان به پشتکوه و در جلگه واقع است . هوای آن م
احشام قایدلغتنامه دهخدااحشام قاید. [ اَ م ِ ؟ ] (اِخ ) دهی است در سه فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب بیرم .
قایدانلغتنامه دهخداقایدان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . در 50000گزی جنوب خاور فهلیان در 21000 گزی راه فرعی اردکان به هرایجان واقع ا
قایدیلغتنامه دهخداقایدی . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر. در 63000گزی خاور کنگان و 2000 گزی جنوب راه مالرو کنگان به پشتکوه و در جلگه واقع است . هوای آن م
احشام قایدلغتنامه دهخدااحشام قاید. [ اَ م ِ ؟ ] (اِخ ) دهی است در سه فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب بیرم .
مال قایدلغتنامه دهخدامال قاید. [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).