قاومدیکشنری عربی به فارسیپايداري , پايداري کردن , ايستادگي کردن , استقامت کردن , مانع شدن , مخالفت کردن با
کوملغتنامه دهخداکوم . (اِ) (پشتو و هروی ) گریبان : سر به کوم فراکرد. (طبقات انصاری از فرهنگ فارسی معین ).
کوملغتنامه دهخداکوم . (اِ) گیاهی باشد خوشبوی که آن را اذخر گویند. (برهان ). گیاهی است خوشبوی بعضی اذخر را دانسته اند. (آنندراج ). نام گیاهی است خوشبوی . (فرهنگ جهانگیری ). گیاه اذخر. (ناظم الاطباء). اذخر. گورگیاه . (فرهنگ فارسی معین ). سروری گفته که در تاج الاسامی به معنی اذخر آمده . (آنندرا
کوملغتنامه دهخداکوم . (ع اِ) گله ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گله ای از شتر. ج ، اکوام . (از اقرب الموارد). || ج ِ اَکوَم ، کوماء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
کوملغتنامه دهخداکوم . [ ک َ ] (ع مص ) کومة. گاییدن زن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): کام الرجل امرأته کوماً و کومة؛ گایید آن مرد زن خود را. || برجستن نریان برمادیان . (ناظم الاطباء). برجستن اسب نر بر مادیان . (منتهی الارب ). گشنی کردن اسب . (تاج المصادر بیهقی ).
متقاوملغتنامه دهخدامتقاوم . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) ایستاده شونده بعضی برای بعض در حرب . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). ایستاده شده برای جنگ یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تقاوم شود.
مقاوملغتنامه دهخدامقاوم . [ م ُ وِ ] (ع ص ) برابری کننده با کسی در کشتی و جز آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حریف و خصم و آنکه برمی خیزد برخلاف دیگری . (ناظم الاطباء). || آنکه می ایستد در نزد کسی . (ناظم الاطباء). و رجوع به مقاومة شود. || مأخوذ از تازی ، مقاومت کننده . (ن
اقاوملغتنامه دهخدااقاوم . [ اَ وِ ] (ع اِ) جج ِ قَوم بمعنی گروه مردان و زنان معاً یا بخصوص گروه مردان . (آنندراج )(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قوم . اقوام . اقاوم .
طبقه ٔ مقاوملغتنامه دهخداطبقه ٔ مقاوم . [ طَ ب َ ق َ / ق ِ ی ِ م ُ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طبقه ای است از سلولهای زیر اپیدرم بساک گیاهان . رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 461 شود.
تقاوملغتنامه دهخداتقاوم . [ ت َ وُ ] (ع مص ) ایستاده شدن . بعض قوم برای بعضی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).