قانیلغتنامه دهخداقانی . (ع ص ) سخت سرخ . (منتهی الارب ). بسیار سرخ . (آنندراج ). سرخ بغایت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سرخ سیر: احمر قانی و قان ؛ سخت سرخ . (منتهی الارب ) : تو در ر
غانیلغتنامه دهخداغانی . (اِخ ) شاعری عطار از شعرای عصر فاتح اکری . وی وصایای لقمان حکیم را از فارسی به ترکی ترجمه کرده است . (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 2 ص 635).
غانیلغتنامه دهخداغانی . (ع ص ) نعت فاعلی از غنا. سرودکننده . (غیاث ). || توانگر. مالدار. (منتهی الارب ).
قانیخمزلغتنامه دهخداقانیخمز. [ م َ ] (اِخ ) سرزمینی است در مازندران که آب اﷲقلی و خرمارود در مشرق رامیان از وسط آن جریان دارد و نیز آب سنگر حاجی لر از میان سرزمین قانیخمز جاری است
قانیخمزلغتنامه دهخداقانیخمز. [ م َ ] (اِخ ) سرزمینی است در مازندران که آب اﷲقلی و خرمارود در مشرق رامیان از وسط آن جریان دارد و نیز آب سنگر حاجی لر از میان سرزمین قانیخمز جاری است
عبدالسلاملغتنامه دهخداعبدالسلام . [ ع َ دُس ْ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم القانی المصری وی شیخ مالکیان بقاهره بود. از تألیفات اوست : شرح المنظومة الجزائریة فی العقاید. ثلاثة شروح علی ا