قَانِتٌفرهنگ واژگان قرآنمطيع و فرمانبردار- عبادتگر(کلمه قانت اسم فاعل از مصدر قنوت است وقنوت به معناي اطاعتی است که با خضوع و فروتنی همراه باشد )
یلغتنامه دهخدای . (پسوند) در قدیم به آخر فعل ملحق می گردید و در معانی زیر به کار می رفت : 1- برای استمرار، این یاء بجای «می » یا «همی » به آخر فعل ماضی ساده یا مطلق پیوندد و
آیسلغتنامه دهخداآیس . [ ی ِ ] (ع ص ) ناامید. نومید. نمید. مأیوس . قانط. قنوط : بود شخصی عالمی قطبی کریم اندر آن منزل که آیس شد ندیم . مولوی .چونکه قبضی آیدت ای راهروآن صلاح تس
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن الحارث بن المبارک الخراز مکنی به ابوجعفر. راویه ٔ ابوالحسن المدائنی و العتابی . و او راویه ای مکثر و متصف بثقة و شاعر و از موالی المن
بی مغزلغتنامه دهخدابی مغز. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مغز) که مغز ندارد. پوک . پوچ . (آنندراج ). میان تهی . کاواک : نبود عجب که مازوی بی مغز و بی مزه یابد از آن نوا مزه و مغز همچ
منزللغتنامه دهخدامنزل . [ م َ زِ ] (ع اِ) جای فرودآمدن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای فرودآمدن لیکن اکثر به معنی جایی مستعمل است که مسافران بجهت خواب و آ