قامرونلغتنامه دهخداقامرون . [ م َ ] (اِخ ) (جبال ...) کوههائی است بر زمین هندوان . (التفهیم ص 198). در همه ٔ نسخ فارسی و عربی التفهیم به همین شکل قامرون با نون و در کتاب تحقیق مال
قَادِرُونَفرهنگ واژگان قرآنقدرتمندان - توانايان-آنانکه تقدير مي کنند-آنانکه اندازه تعيين مي کنند(از ماده قدر است که به معناي تقدير و اندازهگيري است )
قَارُونُفرهنگ واژگان قرآننام فردي از قوم موسي علي نبينا و عليه السلام که پسر عمو يا پسر خاله حضرت نيز بوده است و پس از اينکه به ثروتي مي رسد که حمل کليدهاي گنجهايش گروهي تنومند را خسته
قَاهِرُونَفرهنگ واژگان قرآنغلبه کنندگان تأثير گذار(قهر نوعي از غلبه را گويند ، و آن اين است که چيزي بر چيز ديگري چنان جلوه و ظهور کند که آنرا مجبور به قبول اثري از آثار خود نمايد ، اثري ک
قارونلغتنامه دهخداقارون . (اِخ ) قارون عموزاده ٔ موسی صورتی زیبا داشت و در حفظ تورات از بیشتر بنی اسرائیل مقدم بود. ولی در جاه طلبی افراط میکرد و از بخل و حسد سهمی سرشار داشت و ه
مدینةالملکلغتنامه دهخدامدینةالملک . [ م َ ن َ تُل م ُ ] (اِخ ) ابن سعید گوید از جمله جزایر قامرون [ در هندوستان ] مدینةالملک است در مشرق آن . (ترجمه ٔ تقویم البلدان ص 411).
بارانسیلغتنامه دهخدابارانسی . [ ن َ ] (اِخ ) شهری است بهند که ظاهراً بنارس باشد. از شهرهای اقلیم دوم باشد: و اقلیم دوم از شهرهای چین آغاز وز زمین هندوان بر کوههای قامرون گذرد و بر
دبیللغتنامه دهخدادبیل . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به سند. (منتهی الارب ). شهریست از سند بر کران دریای اعظم است و جایگاه بازرگانان و از آلتهای هندوستان و دریا اندر وی بسیار افتد. (
قمارلغتنامه دهخداقمار. [ ق ُ / ق ِ / ق َ ] (اِخ ) نام شهری است در منتهای هندوستان قریب دریای شور به طرف جنوب که عود خوب در آنجا پیدا میشود. (آنندراج از برهان و سراج ) و در بحر ا
کرگلغتنامه دهخداکرگ . [ ک َ ] (اِ) مخفف کرگدن و آن جانوری است که به هندی گیندا گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کرگدن . کرگندن . حریش . هرمیس . بشان . ریما. ارج . انبیلا. (یاد