قاملغتنامه دهخداقام . (مغولی ، اِ) ساحر. جادوگر. فالگیر. (ناظم الاطباء). قاهم نیز خوانده میشود و صحیح قام است . (تاریخ مفصل ایران مغول تألیف اقبال ج 1 ص 86 بنقل حاشیه ٔ مجمل ا
قعملغتنامه دهخداقعم . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) کجی و بلندبرآمدگی است در سرین . (منتهی الارب ). میل و ارتفاع فی الالیتین . (اقرب الموارد). || کژی بینی . (منتهی الارب ). میل فی الان
قعملغتنامه دهخداقعم . [ ق َ ع َ ] (ع مص ) بیمار گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قعم الرجل قعماً؛ اصابه داء فقتله . (اقرب الموارد).
قعملغتنامه دهخداقعم . [ق َ ] (ع اِ) بانگ گربه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) فریاد کردن و بانگ برآوردن گربه . گویند: قعم السنور قعماً؛ صاح . (اقرب الموارد).
غاملغتنامه دهخداغام . [ غام م ] (ع ص ) یوم ٌ غام ؛ روز تیره و دم گیر از گرما. روز سخت گرم . || روز اندوه . (منتهی الارب ).
قامةلغتنامه دهخداقامة. [ م َ ] (ع مص ) برخاستن : قام قوماً و قومةً و قامةً و قیاماً. (ناظم الاطباء).
جبل السماقلغتنامه دهخداجبل السماق . [ ج َ ب َ لُس ْ س ُم ْ ما ] (اِخ )نام کوهی است در نواحی حلب . یاقوت آرد: کوه بزرگی است از اعمال حلب که دارای شهرها و دهات و قلعه های بسیاری است که